شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

یوسف زهرا

با چشم شهر آشوب خود، ما را زلیخا می کنی
یعقوب چشمان مرا، تنها تو بینا می کنی
دیگر نمی داند کسی، فرق ترنج و دست را
یوسف! تمام شهر را، داری زلیخا می کنی
دروازه های نور را، بستند و ما و تیرگی
کی می رسی و ناگهان، دروازه را وا میکنی ؟
باغ زمستان دیده ام، با شاخه هایی یخ زده
کی تو بهار، ناگهان! ما را شکوفا می کنی ؟
آه ای قیام قامتت، آشوب روز واپسین!
چه محشری با قامتت، یک شب تو برپا میکنی؟
فردای من امروز شد، امروز من، دیروز شد
تا کی بگو ، ای نازنین! امروز و فردا می کنی ؟
بی تو گذشت این جمعه هم، ای صاحب عصر و زمان (عج) !
عصر کدامین جمعه را، صبح تماشا می کنی ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد