ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو
تخت بیمارستان افتاده،شماهمین طورنشسته ین؟»
گفتم «نه. خودش تلفن کرد.گفت دستش یه خراش
کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد.گفت شما
نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت
« چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. »
هان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه
می کردم .گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت
« دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده .»
شهید حاج حسین خرازی
امام سجاد :
رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ
آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ
حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ. امالی صدوق ،ص462
خدا عمویم عباس را رحمت کند که جانبازى کرد
و خود را فداى برادر کرد تا دو دستش قطع شد