ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
تازه داماد و عروس بودند. آمده بود خانه
با یک نان سنگک، یک سیر پنیر و یک صورت خندان.
تازه عروس از وضع جیب تازه داماد طلبه خبر داشت.
همان یک صورت خندان به کل عالم می ارزید.
شهید محمدجواد باهنر
منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی
اولین تابستانی بود که از قم می رفت کرمان.
رفته بود تک تک حجره طلبه ها را سر زده بود.
می گفت محیط شما باید تمیز و اسلام پسند باشد.
چند تا از طلبه ها را که دیده بود گفته بود:
« سر و وضع ظاهرتان باید طوری باشد که مردم فکر نکنند
نسبت به ظاهرتان بی مبالات هستید. »
هر جا که می رفت، تمیزی و نظم را هم با خودش می برد ...
شهید محمد جواد باهنر