ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بابایی،اگه پسر خوبی باشی، امشب به دنیا میآی. وگرنه، من همهش توی منطقه نگرانم.
تا این را گفت، حالم بد شد. دکمههای لباسش را یکی در میان بست.
مهدی را به یکی از همسایهها سپرد و رفتیم بیمارستان. توی راه بیشتر از
من بیتابی میکرد. مصطفی که به دنیا آمد، شبانه از بیمارستان آمدم خانه. دلم نیامد
ادامه مطلب ...