ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شهید زارعى در عملیات رمضان، لحظهاى آرام و قرار نداشت.
گاهى پشت تیربار بود و گاهى نارنجک پرتاب مىکرد. گمان کنم
بیش از 300 - 400 گلوله آر پى جى به سوى تانکهاى دشمن شلیک کرد.
وقتى گردان مىخواست عقب بیاید، او نمىآمد. با اصرار و تحکم و دستور،
او را عقب آوردیم. مبهوتِ چهره نورانى آن قهرمان دلاور بودم که چشمم
به گوشش افتاد. خون در گوشش خشکیده بود شهید زارعی
منبع : راوى: برادر مظاهرى، ر. ک: ده مترى چشمان کمین،ص 249.
خیلی هیجان داشت. در حالیکه نوک گلولهی
آرپیجی را میبوسید گفت: «همین یک دونه
را داریم، اگر درست نشونه بگیری و به خدا
توکل کنی، برجکش را بردی هوا.» گفتم:
«آمدیم، زدیم و نخورد. آن وقت چه؟»
اخمهایش را تو هم کرد و گفت:
«مگه الکیه پسر؟ خود خدا گفته شما
منو یاری کنید، من هم شما رو یاری میکنم.
تازه اگر هم نخورد، جر میزنیم،
میگیم قبول نیست، از اول. من میروم
روی خاکریز میگویم: جاسم هو...ی!
اون گلولهی آرپیجی ما رو بیندازید این ور.»
خندهام گرفته بود. بیشتر خندهام
از قیافه و لحن کاملاً جدی او بود.
منبع : کتاب فرهنگ جبهه
(شوخی طبعی ها) - صفحه: 178