آره تو راست میگی ...
سردار شهید علی چیت سازان :
کسی می تواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خویش گیر نکرده باش
سعید قاسمی مسؤول وقت واحد اطلاعات- عملیات لشکر 27 در این زمینه از عافیت طلبیهای اکبر گنجی و طعنههای او به حاج همت و در مقابل واکنش غیرتمندانه و در عین حال، خویشتندارانه حاج همت پرداخته که یادآوری این خاطره در روزهایی که انحراف این جریان عافیتطلب و وابستهگرا روشن شده، جالب است:
«عدمالفتحهای پیدرپی دو عملیات "والفجر مقدماتی" در بهمن 61 و "والفجر یک" در فروردین 62، صرفنظر از تمامی تلخکامیهایی که برای فرماندهان لشکرهای سپاه و ارتش برجای نهاد، موجب شد در عقبه سازمانی لشکر 27 محمد رسولالله صلیالله علیه و آله و سلم یعنی سپاه منطقه 10 تهران، جبهه جدیدی از سوی شماری کار به دستان ذینفوذ وقت، علیه [شهید] همت گشوده شود؛ یعنی افراد همان جریانی که همت همواره از آنها با عنوان "خط سوم" و "خوارج جدید" یاد میکرد.
در رابطه با این واقعیت مسکوت مانده، روایتی مستدل و مستند در این مورد، به نقل از سعید قاسمی مسؤول وقت واحد اطلاعات- عملیات لشکر 27، بسنده می کنیم:
...من قبل از شروع عملیات "والفجر یک" در جریان شناسایی منطقه فکه شمالی، از ناحیه گلو به شدت مجروح شدم به طوری که بعدها فهمیدم، به دستور همت، مرا در حالت اغماء به پشت جبهه برای مداوا تخلیه کردند.
علیایِحال، بعد از مرخصی از بیمارستان نمازی شیراز، به تهران آمدم و بعد از حدود یک ماه دوری، دوباره همت را دیدم. به من گفت "سعید، فردا صبح بیا تا برویم سپاه منطقه 10" گفتم "چشم حاجآقا".
روز بعد، حوالی ساعت 10 صبح، با همت رفتیم به تشکیلات منطقه 10 در خیابان پاستور. آنجا حاجی با دو، سه نفر از مسئولان واحد عملیات منطقه 10، جلسه کوتاهی داشت، بعد که از اتاق عملیات خارج شدیم، توی کریدور، همت گفت «سعید، تو برو توی ماشین، من سری به [...] میزنم و میآیم که برویم».
من از حاجی جدا شدم و رفتم سمت راهپلهها. هنوز چند پله پایین نرفته بودم، که متوجه قیل و قالی در کریدور شدم. از نو، از پلهها بالا آمدم، دیدم وسط کریدور، چهار پنج نفر ملبس به لباس فرم سپاه، راه همت را سد کردهاند و جلودارشان کسی نیست جز اکبر گنجی که خوشنشین ازلی ابدی سپاه تهران بود و خودش را از آمدن به جبهه، معذور معرفی میکرد و بعدها هم از سپاه اخراجش کردند.
القصه، برادر گنجی صدایش را انداخته بود پس کلهاش و با قیافهای مفتّشمآب، به همت نگاه میکرد و میگفت "خوب واسه متوسلیان آبرو خریدی!... ما خیال میکردیم فقط احمد متوسلیان این هنر رو داشت که بچههای تهران رو ببره کنار جاده اهواز- خرمشهر، اونا رو صدتا، صدتا، به کشتن بده!... حالا میبینیم نه بابا؛ اوستاتر از اونم هست؛ خوب بچههای تهرون رو بردی و هزار هزار، کانال فکه رو با جنازههاشون پُر کردی؛ حاج همت!".
این "حاج همت" را هم، به صورت کشدار و با لحنی مسخره، به زبان آورد. من از این همه وقاحت برادرها، خصوصاً سردستهشان برادر گنجی ـ که بین بچههای منطقه 10 به "اکبر قمپوز" و "اکبر پونز" هم معروف بود ـ خشکم زده بود.
یک نگاه که به همت انداختم، دیدم صورت سبزهاش از غضب مثل لبو سرخ شده و در سکوت با آن نگاه تیز خودش، زُل زده به اکبر گنجی. آمدم قدم از قدم بردارم و به سمت حاجی بروم که... کار خودش را کرد!
با دست راست، چنگ زد یقه اکبر قمپوز را گرفت و به یک ضرب، او را مثل اعلامیه، کوبید لای سه کنج دیوار کریدور و مشت چپاش را برد عقب و فرستاد طرف فک و فیکِ او. گفتم چانهاش له شد. دیدم مشت گره شده حاجی، به فاصله چند سانتی صورت گنجی، توی هوا متوقف مانده و طرف، از خوفِ خوردن این مشت، کم مانده خودش را خیس کند.
رفتم جلو. حاجی در همان وضعیت معلق، گنجی را توی سه کنج دیوار، نگه داشته بود. با احتیاط گفتم «حاجآقا، تو رو خدا ولش کن، غلطی کرد، شما بیخیال شو، بیا بریم از اینجا».
همت برای چند ثانیه، هیچ واکنشی به التماس درخواستهای من نشان نداد. فقط همانطور بُراق، زُل زده بود به گنجی. دست آخر، در حالی که از غیظ، دندانهایش به هم سائیده میشد، به او گفت «آخه چی بهت بگم بچه مُزلِّف؟ خدا وکیلی، ارزش خوردن این مشت منم، نداری!». بعد، خیلی آرام یقه او را ول کرد و برگشت طرفم و گفت «خیلی خب سعید، حالا بیا بریم!».
این واقعه سوای من، چهار پنج شاهد عینی دیگر هم دارد که همگی زندهاند و اگر لازم شد، اسم و آدرسشان را به شما میدهم تا بروید و درباره کم و کیف آن از آنها پرسوجو کنید.»
از این فیلتر شکن ها که وارد دنیای انسان ها شده اند می توان به تعصب غیر صحیح، تقلید کور کورانه، پیروی کردن از اکثریت، مد گرایی، پیروی کردن از عادات زشت اجتماعی و غیره اشاره نمود.
وقتی انسان مرتکب گناه می شود به مرور و تکرار گناه ها خودش را از خدا دورتر می کند و کم کم گناهان فیلترهایی می شوند که مانع ارتباط انسان با خدای خودش می گردند در این نوشته قصد داریم فیلتر شکن هایی رو معرفی کنیم که با استفاده از آن ها هیچ فیلتری نمی تواند مانع شما شود.
۱- نماز: بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع می شود انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کند … اگه باور ندارید این آیه رو بخوانید ” ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر عنکبوت/۴۴
۲- قرآن : لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.
۳- ولایت: این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کنه برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشد و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا ینفک وجودش باشد.
http://www.ammarname.ir/link/18103
قطعه جدید ذخیره ساز اطلاعات در انتهای کابل کیبرد نصب میشود تا کلیه کلمات تایپ شده را درخود ذخیره نماید این قطعه اکثرا در دانشگاهها ؛ ادارات ؛ کافی نت ها ؛ نمایشگاهها ؛ هتلها وفرودگاهها استفاده میشود بنابراین کسانی که در این مکانها اطلاعات حساب بانکی خود را وارد
می کنند یا وارد سایتهای مهم دیگر می شوند باید بیشتر مراقب باشند.
پس از اینکه شما اطلاعات حساب بانکی را وارد کرده و کامپیوتر را ترک می کنید براحتی میتوان
مجددا حساب شما را باز کرد زیرا تمام کلماتی که تایپ کردهاید در این قطعه سیاه ذخیره شده است
بنابراین قبل از استفاده از کامپیوتر در چنین اماکنی پشت کامپیوتر را چک کنید تا از عدم وجود چنین قطعهای اطمینان حاصل نمائید.
دو تحلیلگر سیاسی امریکایی میگویند واشنگتن باید رویکرد خود را در قبال تهران مورد بازبینی قرار دهد زیرا جنگ با ایران میتواند «جایگاه ساختگی ابرقدرتی» امریکا را تخریب کند.
جام سیاسی؛
فلینت و هیلاری مانت لورنت، دو کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه در کتاب تازه خود با عنوان «به سوی ایران: چرا امریکا باید با جمهوری اسلامی ایران به توافق برسد» میگویند که واشنگتن باید راهبرد شکستخورده خود را ترک گوید و با ایران تعامل داشته باشد.
لورتها بر این باورند که «ادعاهای نادرست و با انگیزه سیاسی» مشابه که امریکا بر اساس آن به عراق حمله کرد، واشنگتن را به سوی جنگ با ایران هدایت میکند. با این حال، چنین حملهای میتواند «جایگاه ساختگی ابرقدرتی امریکا» را تخریب میکند.
این دو نویسنده که پیشتر به عنوان تحلیلگر در دولتهای بوش و کلینتون خدمت میکردند، در کتاب خود تاکید کردند که جمهوری اسلامی ایران در آستانه سقوط نیست و بسیاری از مردم ایران از نظام سیاسی این کشور حمایت میکنند.
همچنین، آنها بر این باورند که نفوذ ایران در منطقه برای پیشرفت خاورمیانه ضروری است.به گزارش پرس تی وی، امریکا، اسرائیل و برخی همپیمانان آنها به همواره ایران را به داشتن اهداف نظامی در برنامه انرژی صلحآمیز هستهای خود متهم میکنند و با طرح چنین ادعای تایید نشدهای تحریمهای غیرقانونی را با طراحی و مدیریت واشنگتن علیه ایران وضع کردهاند.ایران ضمن رد این ادعاها، همواره تاکید کرده است به عنوان یکی از امضاکنندگان متعهد پیمان منع گسترش تسلیحات اتمی (انپیتی) و یکی از اعضای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، از حق استفاده از فنآوری هستهای برای دستیابی به اهداف صلحآمیز برخوردار است.
افزون بر این، آژانس بینالمللی انرژی اتمی چندین بار تاسیسیات اتمی ایران را مورد بررسی قرار داده اما هیچ مدرکی دال بر انحراف در برنامه هسته ای ایران نیافته است.
تهران همواره ضمن محکومیت شدید این لفاظیهای جنگطلبانه «تحریکآمیز و توجیهناپذیر» مقامهای رژیم اسرائیل میگوید که جمهوری اسلامی به هر گونه تهاجم خارجی پاسخی درخور خواهد داد.
پیشتر نیز روزنامه صهیونیستی هاآرتص از نابودی اسرائیل در مواجهه نظامی با ایران خبر داد و نوشت: طبق نظر سنجی صورت گرفته از مردم اسرائیل مشخص شد که بیش از نیمی از آنان معتقدند در صورت جنگ اسرائیل با ایران، دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت و این رژیم نابود خواهد شد.
روزنامه "هاآرتص" با انتشار گزیده ای از نتیجه این نظر سنجی نوشت: 50 درصد از مردم اسرائیل بر این باورند که بعد از جنگ با ایران، اسرائیلی باقی نخواهد ماند و آنان از این مسأله بسیار در هراسند.
هاآرتص در ادامه نوشت: نتائج این نظر سنجی نشان می دهد که اسرائیلی ها از مسأله جنگ با ایران بسیار ترسیده اند.
منبع : سراج
دل نوشته
اقای استاد شما می خواهی در این جامعه خواهر ومادر وکل دارائیت وسرمایه ات را لخت متصور شوند ایرادی ندارد یک روز تمام سرمایه ات را ببر دانشگاه ولختشان کن تا تصاویر لخت انها رابکشند چرا دانشجویان را مجبور می کنی اینطوری عمل کنند اقای استاد می دانی زدن به سیم اخر یعنی چی یعنی همینی که تو انجام میدهی مرگ می اید وتو را می برد میدانی سرمایه فقط پول نیست سرمایه انسان ابروی چندین ساله اش است وخانواده وهمه زندگیش است برو یه خورده فکر کن البته تو مانند ان اقایی هستی که رفته بود سر رودی وبروی سینه دراز کش اب می خورد که بزرگی از ان طرف رد میشد گفت اقا اینطوری اب می خوری فهمت کور می شود ان مرد گفت فهم چیست ان بزرگ گفت تو اب رو بخور ، تا کی باید شاید چنین جسارتهایی باشیم وهیچ نگوییم حالم از انهایی بهم می خورد که ادعای فهم وکمال هم می کنند ولی حاضر می شوند ناموسشان را هر طور می خواهند مردم بکشند وبکشند
بازیهای جام حذفی را نگاه می کردم بازیکنان میلیاردی پیروزی واستقلال بازی را 4بر 1و 5 بر 0 بردندوجالب تراینکه همین تیمهای پر طرفدار وپر مدعا بازیکنان تیم ملی را تشکیل می دهند وروبروی تیم لبنان برای اولین بار درتاریخ بازیهای ایران بازنده می شوند ودر برابر ازبکستان در آزادی می بازند تابرای رفتن به جام جهانی اما واگر ها راه خودش را در فدراسیون وبین مردم باز کند.حسابی سر انگشتی کردم بازیکنی مثل..... ازپرسپولیس نزدیک به 1300000000تومان گرفته است وبازیکنی مثل.....نزدیک به 6000000000تومان البته با پولی که جهت انتقالش به استقلال به اوساسونا دادن مبلغی نزدیک به این پول می گیرد
حال بیاییم یک نفر کارمند یا کارگر را مثال بزنیم با ماهیانه مبلغی در حدود 1000000تومان
اگر این پول را خرج زندگیش نکنددر طول سی سال چقدر درامد دارد؟
12*1000000=12000000
30*12000000=360000000
حال بیاییم حساب دیگری هم بکنیم اجاره خانه ،وهزار در بدری دیگر هم دارد ایا زندگی او سالم تر است یا زندگی بازیکنان فوتبال
اگر همین کارمندان که سنشان گاها 22 یا 25 سال می باشد را هزینه زندگی وهمه چیزشان را می دادند وحتی مربی پرتغالی که پرتقالی برایشان می گرفتند بهترین بازیها را روبروی بهترین تیمهای جهان ارائه می دادندفوتبالیستها بهترین غذا را می خورند بهترین تفریحات را دارند بهترینها را دارند وبازهم کم کاری وکم فروشی می کنند ولی یک کارگر اگر بخواهد کم فروشی کند ممکن است دستش قطع شود ولی بازیکنان فوتبال خیلی بازیکنی باشند می شوندنکونام وعلی دایی .ولی یادمان نرود ورزشکارانی داشته ایم که مصداق ورزشکار بودند مثل تختی ووو واکنون وقتی به این چهارتا بازیکنان نگاه می کنی اصلا بویی از ورزشکاری نبرده اند
با دوستی صحبت می کردم می گفت:من حاضرم روی نیمکت ذخیره انها بنشینم وبرایشان چای واب میوه هم بیارم ولی هر فصل 200000000هم به من بدهند وقول می دهم کم فروشی هم نکنم
حالا شما قضاوت کنید ،ایا پول بیت المال را به اینها نمی دهند، با این پول حرفه ای باید هر کدامشان یک لیونل مسی باشند اگر این پولها برای المپیادیها خرج شود آیا ماهواره های دیگری نمی توانیم در مدار قرار دهیم تاوقتی هات ست شبکه های ما را قطع می کنددوباره راه اندازی کنیم شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل
از مأموریت که برگشت، خوشحال بود. پرسید: «راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟»
ابلیس جواب داد: «امام اینها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد؛ اینها که گناه میکنند، امامشان دیرتر می آید...»
بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمْ الْیُمْنُ بِلِقائِنا؛ بحارالانوار، ج53، ص177، ح
به قول خودش صد تا دوست دختر سانتان مانتان داشت ! مادرش اصرار داشت زن بگیره ، بلاخره هم قانعش کرد ! مامانش هم شروع کرده بود به خواستگاری رفتن ولی هر جایی یه مشکلی بود و نمیشد ! یه روز نشستیم گفتیم ای بابا چی شد پس کی زن میگیری ؟! خندید گفت چه می دونم بابا زن گرفتن به ما نیومده ! گفتیم بابا تو که این همه دوست دختر داری یکی از همینا...
وسط حرفم پرید گفت نه دیگه نشد ! من زن نجیب می خوام ! نه این عروسکا که هر روز اسباب بازی یه نفر میشن...
پیرزن طلاهایش را برای کمک به جبهه داد و از اتاق خارج شد.
جوانی صدا زد: حاج خانم رسید طلاهاتون!
پیرزن گفت: من برای دو پسر شهیدم هم رسید نگرفتم
در حال ساخت یک سری مستند سیاسی هستیم. تا به حال ۱۶ قسمت تولید شده؛ دیروز رفتیم خانه ی شهید سیدعلی اندرزگو برای مصاحبه با همسرش. اندرزگو از آن شخصیتهای پیچیده ای بوده که خیلی ها جذبش شده اند. مصاحبه ی عجیبی شد. وسط مصاحبه چند بار گریه کردیم. همسر شهید خودش یک شهید زنده است. فکر کنید که تا چند ماه بعد از شهادت همسرش در زندان اوین تحت شکنجه ی ساواک بوده، آنهم در ۲۵ سالگی!
مصاحبه که تمام شد به تیم تصویربرداری اشاره کردم که دوربین ها را خاموش نکنند، من وارد گفتگوی غیر رسمی شدم تا نگفته ها را بشنوم و چیزهایی شنیدم که برایم خیلی عجیب بود.
یکی از خاطرات همسر شهید که خیلی عجیب بود ازاین قرار است؛ همسر شهید:
چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.
بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت… همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نکشید.
http://www.ammarname.ir/link/17097
اللهم احفظ قائدنا السید علی الخامنه ای
http://www.ammarname.ir/link/17023
نه آنکه اغیار بگوید...
گاه نوشته های حسین شرفخانلو