ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
حضرت موسى گفت : به من چه حاجتى دارى؟ او گفت: آمده ام روح تو را قبض کنم.
حضرت موسى – از کجاى بدنم روحم را قبض مى کنى؟
حضرت عزرائیل – از ناحیه دهانت.
موسى – چرا، با اینکه با این زبان و دهان با خدایم، سخن گفته ام.
حضرت عرزائیل – از ناحیه دست هایت.
حضرت موسى – چرا با اینکه با دست هایم کتاب آسمانى تورات را حمل کرده ام.
حضرت عزرائیل – از ناحیه پاهایت.
حضرت موسى – چرا با اینکه با پاهایم به (طور سینا) براى مناجات با خدا رفته ام.
گفتگوى حضرت موسى و حضرت عزرائیل ادامه یافت، تا اینکه حضرت عزرائیل گفت: (من دستور دارم که تو را واگذارم تا هر وقت که خودت مرگ را خواستى به سراغت آیم.)
از آن پس، حضرت موسى مدتى زنده ماند، تا اینکه روزى در بیابان عبور مى کرد، مردى را دید که قبر مى کند، به او گفت: مى خواهى تو را در کندن قبر کمک کنم؟ آن مرد گفت: آرى، حضرت موسى (ع ) او را کمک کرد تا قبر کاملا آماده شد، در این هنگام آن مرد خواست به میان قبر برود بخوابد تا ببیند قبر چگونه است؟ حضرت موسى گفت: من داخل قبر مى شوم تا ببینم چگونه است، حضرت موسى داخل قبر شد و در میان قبر خوابید و هماندم مقام خود را در بهشت دید، گفت:
خدایا مرا به سوى خود بخوان. حضرت عزرائیل، بى درنگ روح حضرت موسى (ع) را قبض کرد و همان قبر حضرت موسى (ع ) گردید، و آن کسى که قبر را مى کند، خود حضرت عزرائیل به صورت انسان بود، از این رو قبر حضرت موسى (ع) شناخته نشد.
سلام عیدتون مبارک ...عالی بودد
سلام عید بر شما مبارک
ممنونم