تازه جنگ به پایان رسیده بود حاجی برای مراسم حج به مکه رفت.وقتی بازگشت
از اوضاع سفر پرسیدم. با خوشحالی گفت:« با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی
از آنها گرفتم که ای کاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم،
به خاطر تحول و حماسهای که در اینها میدیدم. به یکی از جانبازانی که نابینا بود گفتم:
«دوست نداشتی یک بار دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید:
«چرا یکبار دیگر میخواستم دنیا را ببینم. اما او پاسخ داد:«نه» پرسیدم:
«چطور؟» گفت:«در مورد چیزی که به خدا دادم و معامله کردم نمیخواهم فکر بکنم.
بدنم می لرزید، فهمیدم که عجب آدمهایی
در این دنیا زندگی میکنند ما کجا، اینها کجا» شهید آوینی
منبع : برگرفته از کتاب همسفر خورشید