به سال اول دبیرستان که رسید مادرم یک کلید از روی کلید خونه ساخت و داد
دستش که وقتی از مدرسه برگشت و یه وقت خونه نبودیم، پشت رد نمونه.
کلید می انداخت به در ، باز می کرد و بعدش هم زنگ می زد و بلند می گفت:
یا الله ، یا الله؛ بعدش می اومد توی حیاط. اگر ما توی حیاط نبودیم یا چیزی نمی گفتیم ،
دم درِ ساختمان که می رسید ، با کلید می زد توی شیشه و دوباره میگفت :
یا الله . بعد وارد می شد. می گفت : می خوام خیالم راحت
بشه نامحرم خونه نیست. شهید رضا عامری
منبع : سفر بیست و پنجم ، ص24