15
سال بعد از عملیات «والفجر
مقدماتی»، از دل خاک فکه،
پیکر مطهر شهیدی را یافتند که
اعداد و حروف نقش بسته
بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در
جیب لباس خاکی اش برگه ای بود
کوچک که نوشته هایش را با کمی
دقت می شد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته
است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست...
تا هنوز چند قطره خونی در بدن
دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم:
«به تو خیانت می کنند، تو مکن.
تو را تکذیب می کنند، آرام
باش.
تو را می ستایند، فریب مخور.
تو را نکوهش می کنند، شکوه
مکن.
مردم شهر از تو بد می گویند،
اندوهگین مشو.
همه مردم تو را نیک می
خوانند، مسرور مباش…
آنگاه از ما خواهی بود»… دیگر، نایی در بدن ندارم؛
خداحافظ دنیا.