شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

عباس جان



وقتی ب
ه شانزده میرسد اعداد دلِ من به
 
اروند
پیوندی می خورد که بیا وببین

واز اروندمتلاطم تر می شودویادش به
 اویی می افتد که در همین نزدیکیهایش بود
 وشانزده را تمام نکرده پر کشید 
وانقدر شرمنده می شوم که...............
شهید چهار حرف داردولی شهدا سخن را
 به انجایی رساندند که دیگر حرفی نماند
در نوشته هایش شعر را عوض کرده بود ونوشته
بود  بدین صورت(در پرانتز فیض کاشانی
 بوده که عوضش کرده بود)
بزمانه یادگاری چو سخن نباشد   (عباس)
برسان سخن بجائی که دگر سخن نماند
ومگر غیرا این است .....

دایی جان


راستی دایی جان اینجا همان جایی است که

پر کشیدی ومن هنوز نمیفهمم پر کشید یعنی چه!

وعشق برای تو فراتراز این مکان خاکی بود

ودلم را خوش کرده ام به جایگاه پروازت

که اینرا هم از من دراین سال گرفتی

ونگذاشتی بیایم دوباره درکنار جایگاهی

که عشق را به من فهماندی چیست

عصای پیری


این عصای پیری پدر است.....
پسرم
عزیز دلم