شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

نیروهای بعثی


نیروهای بعثی نزده هم می رقصیدند،

نیازی نبود کسی پا روی دمشان بگذارد

یک لحظه صدای توپ خانه شان قطع نمی شد

آن قدر که دیگر برای بچه ها جنبه لالایی داشت.

شاید اگر نمی زدند حوصله مان از سکوت سر می رفت.

درست برخلاف ما که حساب پوکه هایمان

را هم باید می داشتیم و به ندرت دست به

قبضه و ماشه می بردیم.

روزی یکی از بچه ها شیطانی اش گل کرد و گفت:

«بیایید یگ گلوله شلیک کنیم ببینیم دشمن

چه واکنشی نشان می دهد؟»

آقا منطقه را جهنم کردند،

با انواع سلاح ها حدود سی دقیقه آتش ریختند.

تمام این مدت را برادری که یک گلوله خمپاره ناقابل

را پرتاب کرده بود ناله و نفرین می کرد که:

«بی پدرها شوخی هم سرشان نمی شود.

می زنند به قصد کُشت! مگر ما یک گلوله

بیشتر انداختیم، آن هم معلوم نیست عمل

کرده باشد یا نه؛ آدم این قدر بی جنبه