شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

آیا می دانید ذُخرُ الحسین کیست؟



♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙

درجنگ صفین بودکه امیرالمومنین (ع)نوجوانی سیزده ساله

را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد .

معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را

حریف هزار اسب سوار می دانستند به میدان فرستاد

ولی او گفت: در شان من نیست که با

این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست.

ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن

نوجوان همه را به درک واصل کرد. ابوشعتاء برای

انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با

یک ضربه به هلاکت رسید. امیرالمونین ع به نوجوان فرمودند

بس است پسرم برگرد...

تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند

اما امیرالمومنین

فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است.

【انه ذخر الحسین:】

او ذخیره برای حسین است.

السلام علیک یا اباالفضل العباس

جنگ صفین بود و نوجوانی سیزده
 ساله در چکاچک شمشیرها....

امام علی(ع) او را زره پوشانیده
و روانه ی میدان کردند.

معاویه، ابوشعتاء دلاور معروف عرب را
پیش فرستاد ابوشعتاء گفت:

اهل شام مرا حریف هزار اسب میدانند،
 در شأن من نیست!

یکی از پسران من برای او کافیست.
نه پسر را به جنگ فرستاد و آن نوجوان
 همه را به درک واصل کرد.

ابو شعتاء عصبانی به قصد انتقام
خون پسرانش به میدان آمد

و او نیز با ضربتی به درک واصل شد...

جنگ مغلوبه شده بود... و

همه در حیرتند که این نوجوان کیست
که چنین جنگاوری میکند...
امام علی فرمودند برگرد پسرم...
سپاهیان گفتند یا امیرالمومنین
اجازه بده تا کار را یکسره کند

اما حضرت اجازه ندادند...

و فرمودند: اِنّهُ ذُخرُ الحسین...
 او ذخیره برای حسین است ♥•٠·˙

و او آنچنان که پدر فرمود ذخیره شد
برای روزهای مظلومیت حسین

ܓ✾ السلام علیک یا قمر العشیره
ܓ✾
ܓ✾ یا ابالفضل العباس ܓ✾