شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

وصیتنامه


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

این دنیا مزرعه آخرت است. پس بکوشید

از این مزرعه محصول بهترى براى آخرت بردارید.

شهید محمدعباسى ثانى


49.gif49.gif49.gif49.gif

دنیا


ابن مسعود:روزى دید پیغمبر روى حصیر خوابیده است.

همین که پیغمبر از خواب بیدار شد، ابن مسعود

ملاحظه کرد اثر چوبهاى خشک و زبر حصیر روى بدن

پیامبر دیده مى شود.با مشاهده این وضع عرض کرد: یا رسول الله !

اگر صلاح است، براى اتاق خواب شما وسایل آسایش تهیه کنیم؟

حضرت فرمود: ابن مسعود! وسایل آسایش این دنیا،

برایم مهم نیست . زیرا من همانند مسافرى هستم

که پس از استراحت اندک در سایه درختى ،

به سوى مقصد حرکت کند. اینجا خانه

اصلى من نیست که در آبادى آن بکوشم


http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک هاhttp://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک هاhttp://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک هاhttp://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

گاهی

جداکننده متن.www.shabhayetanhayi.ir (14)جداکننده متن.www.shabhayetanhayi.ir (14)

گاهی چه زود دیده درگیر می شود
گاهی دلی نمک نخورده نمک گیر می شود
گاهی هوای دنیا چه دل گیر می شود
گاهی چه زود غصه فراگیر می شود
گاهی چه زود دیر می شود
گاهی که انتظار تقصیر می شود
گاهی که از خیانت تقدیر می شود
گاهی چه زود سیل اشک سرازیر می شود
گاهی که دل از دست دیده دلگیر می شود
گاهی چه زود پرنده اسیر می شود
گاهی که طعمه نصیب شیر می شود
گاهی چه زود دیر می شود
گاهی که دل زنجیر می شود
گاهی که عشق تفسیر می شود
گاهی چه زود شعله خاموش می شود
گاهی چه زود قصه فراموش می شود
گاهی که خورشید رنگ سیب می شود
گاهی که گرگ زمانه نجیب می شود
گاهی چه زود دیر می شود
گاهی که سکوت تدبیر می شود
گاهی که نیاز تقصیر می شود
گاهی چه زود دیر می شود
گاهی که خدا نزدیک می شود
گاهی که لطف عجیب میشود


جداکننده متن.www.shabhayetanhayi.ir (27)

قصه انتظار

یابن الحسن(عج)!
قصه انتظار را
دلهای خدایی
چه زیبا می گویند !
نکند گیج شوم در هیاهوی دنیا
و یادم برود که قرار است
هر روز قدمی به تو نزدیکتر شوم !
نکند عمرم به ناله و زاری بگذرد
و یادم برود که لحظه هایم سرشار
از عطر نگاه و توجه توست


بعضی ها

49.gif49.gif49.gif

بعضی ها حیف اند که تو این دنیا بمونن
حیف اند که گرد و غبار دنیا وجود آسمونی شونو فرا بگیره ….
بعضی ها انقدر که زلال اند به این دنیا
تعلق ندارن … اونها مثل چشمه اند …..
و خدا اونها رو می بره واسه خودش ….
و چقدر زیباست در آغوش خدا و محبوب
آرام گرفتن…. با ش ه ا د ت ……
اللهم ارزقنا ….


49.gif49.gif49.gif

دنیا


دل به دنیا نبندیم که حسابمان خیلی سخت میشود

پــلان آخــر :


پــلان آخــر : خوابے آرام عـطـر گـلابــ و تـلاوتــ قـرآن خـرمـا و حـلـوا ، گـلـهـایے پـرپـر، و مـشـتـے خـاکــ نـرم ، بـا آدمـهـایے بـغـض آلـود. دیـگـر اگـر دسـتے به او بـزنے غـسـل واجـبــ میـشوے و . . . تـمــام اینهـا پـلان آخـر زندگی دنیــاستــ و پـلان اول زندگـی آخـرتــ . . . ☆ ☆ ☆ حـواسـتــ بـخـودتــ هـسـتــــ ؟

پایان دنیا


دنیا چه امروز تمام شود چه دیگر روز
چه شنبه‌ی آینده، خورشید سه روز یا سی روز یا
حتی سی سال، فرو در پشت کوه‌ها شود و تا سه روز و
 سی روز و سی سال بر نیاید و چه این‌ها همه شایعه‌ی
صهانیه باشد - که هست! -
چه آخرین روزهای سال میلادی دو هزار و دوازدهم،
 آخرین روزهای عمر زمین باشند و چه نباشند،
من یقین دارم
تا نیائی
گره از کار زمین وا نشود...
و یقین دارم
آفتاب با رفتن تو در پس پرده‌ی ظلمانی غیبت، از شهر
کوچ کرده و از آن روز نتابیده و با
 آمدنت می‌آید و می‌تابد!
این‌روزها که می‌گذرد
هر روز احساس می‌کنم
زمینی‌ها
بس که به ندیدنت
نبودنت و نیامدنت خو گرفته‌اند
هر از چند سال
خبر جعل می‌کنند که مرهم غفلت‌شان شود و مخدر
 روزهای بی‌‌آفتاب و بی روی نیکوی تو...
آفتاب آن است که خود بتابد

نه آن‌که اغیار بگوید...

 گاه نوشته های حسین شرفخانلو

3184c908.gif

یاران ! شتاب کنید

یاران ! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن ، که گذرگاه  

است ... گذر از  نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده  

 

ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفکند ؟... و  مرگ  

 نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا ، و  

 

کدام انیسی از مرگ  شایسته تر ؟ که اگر دهر بخواهد  

 با  کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین که   

 

از  من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران  

شتاب کنید...

در بیابانی بی نام و نشان گم شده ام...
با دل تنهای خودم...


می نگرم، می گردم... اینجا؟؟ کجاست؟؟
ظلمت شب پرده ای بر چشمانم افکنده...

از آسمان مرگ می بارد...


اسم اینجا چیست؟
دلم می گوید...:
نامش دنیاست... صبر کن،

دو سه روزی بیش نیست...