شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

تاریخ عاشقی


نصف تاریخ عاشقی "آب" است، قصه هایی عمیق و پر احساس 
قصه هایی پر از فداکاری ، قصه هایی عجیب اما خاص :
قصۀ آبِ چشمۀ زمزم، زیرِ پاکوبه‌های اسماعیل 
قصۀ نیل و حضرت موسی، قصۀ آن گذشتنِ حسّاس
قصۀ حفظِ حضرت یونس، توی بطن نهنگ، در دریا 
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمک نشناس
قصۀ ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن ....
کربلا بود و یک حرم، تشنه ؛ کربلا بود و حضرتِ عباس
بین افسانه‌های آب و جنون، قصۀ تازه‌ای اضافه شده : ...
قصه بیست و هفت ساله‌ای از، صد و هفتاد و پنج تا غواص...
شادی روح شهدای غواص صلوات.

حضرت نوع

http://graphic.ir/pictures/__2/___30/noah_20100113_1431165660.jpg

حضرت نوح قومش را نفرین کرد،چون صد

سالی یک نفر به او ایمان می آورد،گفت خدایا

اینها را از زمین بردار،چون هر چه بچه به دنیا

می آورند بد هستند«وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا »

حضرت نوح کوزه گری می کرد،

یک روز جبرئیل همه ی کوزه ها را خرید و

یکی یکی کورزه ها را می شکست،

حضرت نوح فرمودند: چرا می شکنی؟

جبرئیل پاسخ داد، می شکنم چون خودم خریدم،

حضرت گفتند من اینها را تولید کردم و

زحمت کشیدم،جبرئیل گفت،چطور بنده هایی

که خدا آفریده را نفرین می کنی؟