بارها با هم در زمین فوتبال به اتفاق دیگر دوستان بازی کردیم ،.
اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود ؛ یک گل که میخوردیم ،
سر هم تیمی هایمان داد می کشیدیم ؛ توپ که اوت می رفت ،
جرزنی میکردیم . خلاصه خیلی موقع ها احترام هم دیگر را نگه نمی داشتیم.
اما از وقتی حسین به جمع ما اضافه شد ، توی هر تیمی بود
نمی گذاشت بچه ها به هم بی احترامی کنن. می گفت :
« خب چیه ؟! گل خوردیم دیگه ، جبران می کنیم، ارزش نداره و ...»
همه بچه ها تحت تاثیر این آرامش و مهربانی حسین قرار می گرفتند
و آرام می شدند. شهید حسین نوروزی
منبع : می خواهم حنظله باشم ، ص 14
وقتے به جاے کلاغ در آن بازے کودکانه،
گفتم: 【بابا】 پـ♥ــر،
خندیدے و گفتے: «مـن که پـ♥ـر ندارم»
بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پـ♥ـر داشتے
بعضی ها با آبروی خدا واهل بیت علیهم السلام بازی میکنند
استاد فاطمی نیا:بسیت و چهار ساعت دارد با
آبروی اهل بیت علیهم السلام بازی میشود،
بعضی ها با آبروی خدا
واهل بیت علیهم السلام بازی می کنند
،اینجوری میکند: تو شب بیا هیئت،
اگر حاجتت برآورده نشد
به من هرچه میگویی بگو!، میگویم فضول، تو خبرنگار
امام حسین هستی؟! تو آژانس خبری[خدا] هستی؟!
خب ممکن است این عاق والدین باشد اصلا
دعایش قبول نشود، چه کار داری.