شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

پنجره ها



ﮐِﺰ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ
ﺩﺭ ﻏﺒﺎﺭ ﺧﻮﯾﺶﺍﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﻭﺷﻦِ ﻓﺮﺩﺍ، ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺩﻝ
 ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﺗﻔﺘﯿﺪﻩ ﮐﻮﯾﺮﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﯾﺎ، ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

دلیل خدا




تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا

بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا
خدا کــند که بتـابی  به باور مـردم
و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها

امده ام که سرنهم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم

آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

*اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود

تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد

و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر بر

غیرت افتاب



بی توچه سخت می گذرد روزگار من

خود را به من نشان بده آیینه وار من
ای آفتاب !خیره به راحت نشسته ام
رحمی به حال دیده چشم انتظار من

راهیان نور

وقتی به راه می ایی با هر گامی که

بر میداری آفتاب را بزرگتر میبینی

این کاروان به زیارت آفتاب میرود

راهیان نور--شهدا

دل نوشته:ای کاش چشممان به جمال افتاب عالم تاب

حضرت خورشید روشن شود در جمعه ای در

همین نزدیکی های عطر جمعه

به امید مهربانی ات...



  یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ

اى پدر براى گناهان ما

آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم (یوسف - ۹۷)


مثل بچه های خطاکاری که می دوندو
پشت پدرهایشان پنهان می شوند!

امشب اگر دعایمان کنی...

فردا شاید آفتابی باشد.