شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

سفینه اجل

سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است وین آخرین شبی

است که امامدر سیاره زمین به سر می برد.سیاره

زمین سفینه اجل است؛‌سفینه ای که در دل

بحر معلّق آسمان لایتناهی،همسفر خورشید،رو به سوی مستقر

خویش دارد و مسافرانش را

نیز ناخواسته با خود می برد. ای همسفر، نیک بنگر

که درکجایی!مباد که از سر غفلت این سفینه اجل

را مأمنی جاودان بینگاری و دراین توهم ،

از سفرآسمانی خویش غافل شوی.نیک بنگر!فراز سرت آسمان

است وزیرپایت سفینه ای که دردریای حیرت به امان عشق

رها شده است .این جاذبه عشق است

 

 

که او را با عنان توکل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگرو... و همه در طواف شمس الشموس عشق ، حسین بن علی (ع) ... مگرنه اینکه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران ! اینجا حیرتکده عقل است ... و تا «خود» باقی است ، این«حیرت» باقی است . پس کار را باید به «مِی» واگذاشت ؛ آن مِی که تو را از «خویش» می رهاند و من وما را درمسلخ او به قتل می رساند . آه ! ان الله شاء ان یراک قتیلا.

منبع: گزیده ی مقاله "فتح خون" فصل ششم: ناشئه الیل// اثر ماندگار "سید مرتضی آوینی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد