شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شفاعت

قبل از عملیات به دیدن عباس رفتم به غیر از او کسی داخل سنگر نبود. در حالت
چهره‌اش نورانیت زیادی می‌دیدم، اصلاً نمی‌توانستم به خودم اجازه دهم که با او شوخی کنم.
از لحن صحبتهایش دانستم که دلش جای دیگری است به او گفتم:
«امروز با روزهای دیگر فرق داری، حلالم کن. من چیزی می‌بینم
 که خودت نمی‌بینی، اگر شهید شدی مرا هم شفاعت کن.» با هر زحمتی بود
 از او قول شفاعت گرفتم، اما خودش چیزی نمی‌گفت، پرسید:
 «معلوم نیست امروز چه می‌گویی؟! برو زمان دیگری بیا.» ولی آنقدر اصرار کردم که گفت:
«اگر کاری از دستم برآمد، چشم!» او روزی دیگر با یکی از دوستان به بهشت
زهرا رفته بود، در آنجا کنار مزار شهید اقارب‌پرست ایستاد و چند دقیقه‌ای به
قاب عکس و قبر او خیره شد و همانجا مبهوت ماند. آن موقع خیلی معنایش
را نفهمیدم تا روزی که او را در همانجا به خاک سپردند.   شهید عباس کریمی

منبع : راوی:صادقی- رمضان‌پور ، خاطراتی از کتاب: دجله در انتظار عباس

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 01:20 ب.ظ

http://myup.ir/images/86702914218342409934.tif

رها شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 08:25 ب.ظ

خوش به حال شما که به خوبی می تونید احساس کنید .....

خوشا به سعادت انهایی که با شهادت رفتند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد