شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

سردارشهیدمحمدابراهیم همت




سر سجاده نشسته بود. ابراهیم تا می‌فهمید نمازش تمام شده،‌ می‌آمد کنارش می‌نشست و می‌گفت
 «مادر! حالا نماز بگو، منم بلد بشم.» چهار زانو می‌شد و دست‌های ابراهیم را در دستانش می‌گرفت.
 نگاه‌های ابراهیم به لب‌های او خیره می‌شد. کلام به کلام می‌گفت و او تکرار می‌کرد. یواش یواش،‌
 چشم در چشم هم، آیه به آیه می‌خواندند، تا این که او ساکت می‌شد و ابراهیم ادامه می‌داد.
   شهید ابراهیم همت

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد