دلم گرفته به وسعت دنیا
امسال سالی بود که شهدا دعوتم نکردن
سالی بود که بسویشان گام برنداشتم وانها نیز مرا نپذیرفتند
می دانم همیشه وقتی تو را بخواهند برایت دعوت نامه می فرستند
ولی امسال دریغ از یک نگاه
واین همه را تقصیر کار خودم بودم
خدایااویی که هر سال مرا به کنار اروند می برد وعظمت تورا در
ثانیه ای برایم بازگو می کرد نیز نیامد
راستی دایی جان کمکم کن در این دنیایی که غبار الود است گم شده ام
من درهوای صاف این دنیا راهم را گم کرده ام
حال که هوای غبار الود اینجا را گرفته است چه کنم
دایی جان می شود مرا نیز کمک کنی می شود دستی بر زیر بالهایم بزنی
من هنوزپرواز را یاد نگرفته ام من هنوز دلبری بر نگزیده ام
من هنوز در پایین دنبال شما می گردم وحال انکه شما اسمانی هستید