«از دیروز تو ماشین داشتیم با دختر خاله ام تو سروکله ی هم میزدیم که
خواهرم
یهو بهت زده موبایلشو نشونم داد . نگاهم روی صفحه گوشیش خشک شد .
نفسم بالا نمیومد ،
جمله ی سه کلمه ای که هرچی میخوندم فهمش نمی کردم . . .
ملیحه دوستمون! یک ماه هم نشده که شوهرش رفته بود سوریه . بهش می گفتیم
چطور راضی شدی که بره؟
گفت آخرش که چی وظیفه شه باید بره! خودم راهیش کردم .
.
خودش راهیش کرد اما کسی از دلش خبر نداشت. اولین باری که سه روز پشت سرهم هیچ تماسی باهاش نگرفته بود ، ملیحه تب کردو افتاد . . .
پریشب بود که خواهرم باهاش تلفنی صحبت می کرد . برای اینکه دلداریش بده و از نگرانی درش بیاره .
میگفت شوهرم گفته اونجا همش بفکر توعم و درباره تو حرف میزنم . خواهرم
خندیده بودو بهش گفته بود : خوووب پس دوز تعلقات مادیش هنوز بالاست ، خیالت
تخت حالا حالاهاااا شهید نمیشه ، اما . . .
و اما شهید عزیز که همسرش، صاحبِ این پیامک است، کسی نیست جز، «مرتضی
زارع»، پاسداری از نیروهای «لشکر 14 امام حسین(صلوات الله علیه)» که روز 18
آذر ماه، در نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» در سوریه،
خلعت شهادت پوشید.