ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بعثی ها آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کردند .
روز بعد ، نمایندگان صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند .
بعثی ها نگران بودند که آقای ابوترابی موضوع را
به صلیبی ها بگوید . آثار شکنجه هم بر بدنش وجود داشت .
ایشان با صلیبی ها صحبت کرد ولی هیچ اشاره ای به
شکنجه شدنش نکرد . بعد از رفتن نمایندگان صلیب سرخ ،
فرمانده اردوگاه ، حاج آقا را خواست و پرسید
« می توانستی موضوع را به صلیبی ها بگویی ، چرا نگفتی؟ »
گفت « من هیچ وقت مسلمان را به غیر مسلمان نمی فروشم »
و اشاره به آیه ای از قرآن کرد. این برخورد سبب جلب
اعتماد واحترام افسر ها و نگهبان های عراقی نسبت به
آقای ابوترابی شد . حجت الاسلام سید علی اکبر ابو ترابی
منبع : برگرفته از کتاب
"به لطافت باران "، بیژن کیانی