شما را از دنیاپرستى مى ترسانم، زیرا منزلگاهى براى کوچ کردن،
نه منزلى براى همیشه ماندن است، دنیا خود را با غرور زینت
داده و با زینت و زیبایى مى فریبد، خانه اى که نزد خداوند
بى مقدار است زیرا که حلال آن با حرام، و خوبى آن با بدى، و
زندگى در آن با مرگ، و شیرینى آن با تلخیها درآمیخته است،
خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نکرد. و در بخشیدن آن به دشمنانش
دریغ نفرمود خیر دنیا اندک و شر آن آماده و فراهم آمده اش پراکنده،
و ملک آن غارت شده، و آبادانى آن رو به ویرانى نهاده است، چه
ارزشى دارد خانه اى که پایه هاى آن در حال فرو ریختن و عمر
آن چون زاد و توشه پایان مى پذیرد؟ و چه لذتى دارد
زندگانى که چونان مدت سفر به آخر مى رسد؟
نهج البلاغه خطبه113
موقع جدا
شدن گفت:
دنیا ارزش ماندن ندارد....
و من هم میدانم که دیگر بر
نمیگردم...
اما در این دنیا تنها نگران
یک چیز هستم ... و آن هم دخترم است ...
بدون من اذیت خواهد شد...
چون نمیخواستم حرفاشو باور
کنم .... نگاه خاصی بهش کردم و گفتم...:
این چه حرفیه که میزنی..!!!
حرفم را قطع کرد و گفت :
برایم مثل روز روشن است که
دیگر بر نمیگردم
....
یا
زهــــــــــــــــــــــــــــرا س...