ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
با اینکه ما خودمان به پول آدامس فروشی نیاز داشتیم
ولی گاهی اوقات علی اجازه نمی دادمن یاخودش فروش کنیم
وقتی می دید بچه ای از خودش فقیرتر است و وضع و
حالش از ما بدتر است ، او را جلو می فرستادومی گفت
تو برو و تو اون ماشین ، آدامش و شکلات را بفروش
خودش کنار می ایستاد و نگاه می کرد . من از این کار
علی خیلی خوشم می آمد. با اینکه علی آن موقع شاید
کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود ، من همه کارهایش را
بی برو برگرد قبول داشتم می دانستم درست عمل می کند
شهید علی حسینی
منبع:به نقل از خواهر شهید علی حسینی کتاب دا،ص51