ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
او خیلی عاطفی بود و آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسید. مسیر مدرسه را آرام
طی میکرد و برمیگشت. اواخر دبیرستان با یک پسر رفتگر دوست شده بود و
با یکدیگر به مدرسه میرفتند. یک بار برای او و برادر کوچکش بارانی زمستانی
خریدیم. تا زمانی که با این پسر رفتگر بود، بارانی نو را به تن نمیکرد و لباسهای
کهنهاش را میپوشید. همسایهها همیشه میگفتند: "چرا بچه های آقای شیرازی
(پدر شهید)لباس کهنه میپوشند؟ " آن زمان در گرگان زندگی میکردیم و
وضع مالی نسبتا خوبی داشتیم، ولی این گونه رفتار میکرد. صیاد شیرازی
سلام . بسیار زیبا بود
سلام خوش امدید همینطور است که فرمودید