شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید تورجی زاده

رای عملیات کربلای چهار به شلمچه رفتیم....
حدود بیست نفر از ارکان گردان بودیم....
اما عملیات لو رفت...
سریعا برگشتیم و همه پشت تویوتا نشستیم .
 محمد تورجی هم فرستادیم جلو ماشین نشست...
در راه مرتب گلوله های خمپاره به اطراف ما زمین میخورد...
بچه ها ترسیده بودند... هر لحظه ممکن بود
 یکی ازونها بخوره رو ماشین...
  
فکری به ذهنم رسید... یک دبه پلاستیکی برداشتم شروع کردم به زدنو خواندن.. چند نفری از بچه ها هم دست میزدند... محمد با عصبانیت سرشو از پنجره آورد بیرون و گفت این بجا ذکر گفتنتونه؟؟؟ یکدفعه یک گلوله خمپاره پشت ماشین خورد و چرخ پنچر شد دو نفر از بچه ها هم زخمی شدند!!! محمد سریع از ماشین پیاده شد و با عصبانیت گفت این هم نتیجه کارای تو...منم گفتم : ممد جون ناراحت نشو من بخاطر شما این کارو کردم...
با تعجب به من نگاه کرد... ادامه دادم : اگه ذکر میگفتیم که بدتر بود...
خمپاره درست میخورد رو سر ماشین... من این کارو کردم که ملائک مارو برای شهادت انتخاب نکنن... بگن اینا که مشغول این کارا هستن لیاقت شهادتو ندارن... کمی به حرفام فکر کرد خندید و رفت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد