یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

نگاهم مثل طفلان زیر
باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را
کهن شد انتظار
اما به شوقی تازه, بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را
مجتبی م
چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 09:00 ق.ظ
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم هر جمعه برای گناهانم خون گریه می کنی اما باز هم گناه می کنم
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم نگاهم می کنی اما در مقابل نگاه مهربانت گناه می کنم و دلت را می شکنم
گره کور ظـــــــــــهور تو منم
که می دانم چقدر غریبی اما من حتی اراده ترک یک گناه را برای کم شدن غربتت ندارم
وای کاش دیگر من بفهمم که برای م گریه میکنی بخاطر گناهانی که در طول هفته میکنم