یکی از خادمان حرم مطهر رضوی نقل می کنند: شبی کشیک حرم داشتم، آماده شده
بودم تا به حرم بروم با همان حال و هوا در منزل رو به حرم آقا کردم و گفتم:
آقا جان اگه کاری باشه در خدمتیم.
بعد از انجام کشیک و در حال استراحت امام رضا(ع) به خوابم آمدند و فرمودند
به ترمینال برو دو جوان سرگردان آنجا هستند آنها را راهنمایی و پذیرایی کن و
در آخر یک پیامی از طرف من به آنها بگو...
خوشحال بودم چون آقا ارادت خالصانه مرا قبول کرده بودند.
به ترمینال رفتم و آن دو جوان افسرده و پریشان را پیدا کردم، آنها را به
منزل آوردم و برای آنها سنگ تمام گذاشتم. این دو جوان بعد از سه روز می
خواستند بروند که به آنها گفتم یک پیام از امام رضا براتون دارم، آقا
فرمودند بهتون بگم: امام رضا، امام بی معرفتی نیست.
این دو جوان به زمین افتادند و شروع به گریه کردند . واقعیت را از آنها
جویا شدم، گفتند آمدیم مشهد هر چه گشتیم جای مناسبی پیدا نکردیم و خسته شده
بودیم، در حال برگشت به ترمینال گفتیم امام رضای بی معرفت ما زائرت بودیم
ولی به ما جا ندادی