شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شیعه

۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞
لکنت زبان گرفته ام از رقص پرچمت
یک کربلا مرا بطلب ......
********************
پرچم زلفت رها در باد شد وز شمیمش کربلا ایجاد شد  و آنچه شرح حال خویشان تو بود
 
تاب گیسوی پریشان توبود
  می روی بر نیزه تا شام خراب
 
تا لبی تر سازی از تشت شراب  می سزد نی نکته پردازی کند
 
در نیستان آتش اندازی کند
  صبر کن! نی از نفس افتاده است
 
ناله بر دوش جرس افتادهاست * کاروان بی میر و بی پشت و پناه
 
در غل و زنجیر می افتد به راه

می رود منزل به منزل در کویر
 
تا بگوید سّر بیعت با غدیر * خواب می دیدم که در بیداری ام
 
در مسیر کاروانی جاری ام
* کاروانی بی سر و بی سرپرست
 
غل به گردن٬خشک لب٬تاول به دست * کاروان از بس که آتش دیده بود
 
اشک در چشمانشان خشکیده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد