به خاطر کار حسین از ارومیه رفتیم سیرجان.
شرایط برام خیلی سخت بود.از یه طرف آب و هوا
غیر قابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خونه ی بداخلاق.
یه روز دیگه طاقتم طاق شد و گفتم:""
زندگی تو این شرایط خیلی برام سخت شده"".
حسین هم سریع رفت یه خونه با موقعیت بهتر اجاره کرد.
دو ماه از رفتنمون به خونه دوم گذشته بود که
فهمیدم اجاره ای که واسه این خونه می ده از
حقوق ماهیانه اش بیشتره. بهش گفتم:""
خواهش می کنم بریم یه خونه دیگه.
نمی خوام بیشتر از این اذیت بشی"". گفت:""
نمی خوام همسری که تموم قوم و خویشش
رو ول کرده و به خاطر من به یه زندگی ساده
تن داده و از شهر خودش دور شده رو، ناراحت ببینم"".
شهید حسین تاجیک