شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

خاطره


یک برادر وظیفه داشتیم که خیلى به نماز مقید نبود

و مخصوصا مواقعى که وضعیت قرمز و خطرناک

مى شد، به طور کامل از نماز خواندن خوددارى

مى کرد. احتمالا عامل اصلى آن ترس بود و

مى خواست بیشتر با بقیه نیروها باشد.

یک شب در یک کانال بودیم تا این که آتش

بسیار سنگینى از طرف دشمن ریخته شد.

تا نزدیکى هاى صبح مشغول نبرد بودیم و

در گرماگرم جنگ صداى اذان پخش شد.

کانال ما به حسینه و نمازخانه بسیار نزدیک بود.

من به همراه چند نفر دیگر تاءکید کردیم که باید

برویم و در نمازخانه نماز بخوانیم .نوبتى کانال

را ترک مى کردیم و نماز مى خواندیم .

تا سرانجام اغلب نیروهایى که آن جا بودند نماز

را در نماز خانه خواندند. آن سرباز آن شب

با ما بود و وقتى دید که این نیرها چه طور

تا صبح مبارزه کرده اند و هنگام اذان به نماز خانه

مى روند گفت : من واقعا تعجب مى کنم که

با این همه ترکش و خمپاره حتى یک نفر از

شما بابت نماز خواندنتان آسیب ندیدید.

و با مشاهده این صحنه ها و درک این مطلب

که نماز خواندن با توکل بر خدا هیچ خطرى ندارد،

کم کم به جمع نمازگزاران پیوست

و از انسان هاى مقید نسبت به نماز شد.



49.gif49.gif49.gif49.gif

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد