حاجی داشت گریه میکرد. از یکی پرسیدم«چی شده؟»
گفت«یه نفر بالای کوه دستش ترکش خورده بود.
نتونستن اون بالا کاری بکنن.دستش قطع شد.»
بی صدا اشک می ریخت. حاج احمد متوسلیان