دفتر را برد گذاشت رو به روی قاب عکس عبد الله و گفت: بیا این همه نمره بیست.
بغض سنگینی گلومو گرفته بود، رو به قاب عکس کرد و گفت: مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه میدی؟
بعد با نگاه معصومانه اش گفت: "مامان من اصلا از بابا جایزه نمیخوام فقط بگو بابا بیاد خونه."
همین دختر بزرگ شد رفت دانشگاه
برگشت مادر آی مادر
دیگر از فردا نمی رم
چرا دخترم
بهم می گویند سهیمه دانشگاهی
دخترم برو به دوستای دانشجوت بگو
سهیمه مال شما
فقط به پدرم بگید برگرده
سهمیه مال شما
فقط به پدرم بگید یه دست نوازش به سرم بزنه
سهمیه مال شما
فقط یه نگاه پدرم را می خواهم