شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شبی چون چاه لیلی

وباز می رود آرام آرام از خاطرم خاطره ای گنگ ومبهم ونجیب 

چه کنم شب تاریک باز سخت مرا در آغوش نازنینش میفشارد 

وانگار میخواهد قبض وبسط کند این روح نا آرام سخت شده را 

خداوندا 

کجایی 

حرم امن بی تابانت کجاست ؟که سخت دل آشوبم 

بغض نشکفته ی حزینم باز میل چمن دوست کرده 

چه کند چه چاره کند که مفری ندارد 

وچه بی رحمانه تازیانه ی گناهان را بر گرده ی ناتوان خود حمل می کند 

مگر همین چند روز پیش نبود که عهدی بستی جان دلبر م؟

مگر نگفتی بس است اینهمه دویدن وندیدن ونیافتن؟

چه شد عهدت فراموش شد؟

خسته وشرمگین وغمین 

باز سوی تو آمده ام 

ای الهه ی تقواهای گمشده ام 

باز ریشه هایت را در جان خشکیده ی تفت زده ام بدوان 

بگذار جان بگیرم وجانم چو لیلی در چاه دیدار تازه شود ........................

جوانی




کم کم جوانی رفت و
حالا وقت پیری ست
این زندگی هم رو به پایان است بی تو
لیلی خبر دارد که مجنون در چه حال است ؟
مجنون کماکان در بیابان است بی تو

بوی بهشت


♥•٠·˙♥•٠·˙ ♥•٠·˙ ♥•٠·˙ ♥•٠·˙
بوی بهشــت می وزد از سمت روضه ات
هــوش از سر ملائکه با این شمیــم رفت
می خواستی که لیــلی لیلای مــا شوی
رفتی به روی نیــزه و مجنـون شدیم رفت

♥•٠·˙♥•٠·˙ ♥•٠·˙ ♥•٠·˙ ♥•٠·˙