چه دیدنی است جشن فارغ التحصیلی 175 دانشمند ایران
در دانشگاه تهران؛ وقتی پایان نامه های حیات را
دست جاودانگی امضاء می کند! من که می گویم این سه شنبه،
هر که نذر جمکران دارد، به تشییع 175 گلدسته هم بیاید.
شاید خدا بخواهد و مولای اش را ببیند کنار زمزم
اشک مادرانی که صدباره ی "ایاک نعبد"
دلشان را صدپاره کرد تا 175
"ایاک نستعین" از راه برسند.
خدا کند دل ما را هم بخرند یوسف هایی که
آنقدر در دل آب ماندند تا گره کلاف سردرگم
دل ما را باز کنند! امروز رمضان هم به پیشواز
آمد در تشییع شهیدانی که روزه هایشان را
با اشک مردم "افطار"
و راز بودنشان را بعد سال ها "افشاء" کردند.
سه شنبه، تابوت ها قایق بودند و شانه ها دریا.
نمیدانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبهرو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند
. نمیدانم آنها چند نفر بودند که شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمیدانم چه گودال عظیمی حفر کردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند. نمیدانم نشسته بودید یا ایستاده، نمیدانم یکی یکی داخل گودال پرتتان کردند یا گروهی اصلا چه میدانم که در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما
. نمیدانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشهای غافلگیرتان کردند. نمیدانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشمهای معصوم شما نگاه کند و چنین برنامهای برای کشتنتان بریزد.نمیدانم لحظههای آخر که نمیتوانستید دستهای هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرفهایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخیهایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش میکشیدید