شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید محمود کاوه

روز های اول دی بود سال پنجاه و نه . می گفتند یکی از فرماندهای ارتش می خواد بیاد

سخنرانی برای بچه های کادر. همراه بابا رستمی امد که آن موقع فرمانده سپاه مشهد بود.

قیافه اش به ارتشی ها زمان شاه نمی خورد . نورانی بود و با صفا. از یکی پرسیدم:اسم این اقا چیه؟

گفت صیاد شیرازی. شروع کرد به صحبت . نیروی زبده و کار امد می خواست برای کردستان

می گفت : من اومدم دست نیاز دراز کنم به طرف شما برادرای عزیز. می گفت اوضاع کردستان خیلی

حساسه حتی یک لحظه هم جای درنگ نیست. حرف هاش که تموم شد محمود

بلند شد من و هفده نفر دیگر هم بلندشدیم .بعضی می خواستند بروند

خانه هاشان خدا حافظی. محمود گفت : مگه نمیبینی میگه نباید معطل کرد؟

همان روز با نوزده نفر دیگر یکراست رفتیم کردستان.   محمود کاوه

منبع : منبع : سایت سبک بالان

محمودکاوه


تازه امده بود سقز یک روز شاید هم دو روز . باید حمله می کردیم به یک روستا

که نزدیک سقز بود . ضد انقلاب جمع شده بود آن جا. دو سه تا از بچه ها

فشنگ شان تمام شد. خواستیم عقب نشینی کنیم محمود گفت من یک قدم

هم عقب نمیآم . گفتم :اگر گلوله هات تموم شد چی کار می کنی؟گفت جنگ تن به تن.

ماندیم چه کار کنیم در همین حال محمود سر یکی از کومله ها را هدف گرفت و زد .

طرف با صورت آش و لاش از پشت تخته سنگ افتاد بیرون شروع کرد به غلت خوردن .

دست یکی دیگرشان را هم زد . بچه ها شیر شدند . دو سه تای شان را هم آنها زدند .

محمود کم کم شروع کرد جلو رفتن . کومله ها آنهایی شان که زنده مانده بودند

پا گذاشتند به فرار. فردای ان روز محمود شد

مسوءول گروه اسکورت ((دیواندره-سقز))   شهیدمحمود کاوه

منبع : منبع : سایت سبک بالان

شهید محمود کاوه

پنج سالش بود که گذاشتمش مکتب قرآن یاد بگیره

توی شش سالگی روخوانی قرآن بلد شد بعضی سوره هاش

را هم حفظ کرد. صبح های زود همیشه با خواهرش

می نشستند روی ایوان خانه با صدای

بلند قرآن می خواندند.   محمود کاوه

منبع : منبع : سایت سبک بالان