شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مفقودالاثر



می گفت: «دوست دارم مفقود الاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.

آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند،

ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام.»

 

در روستای خودشان چند جوان شهید مفقود الجسد بودند،

واقعا احساس شرمندگی می کرد. می گفت:

«آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد.»

 

در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:

«دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد،

تو مانند رقیه امام حسین(علیه السلام) هستی، آن خانم لااقل

سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمی رسد.»

 

یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد

که از او شنیده: «دوست دارم مفقود الاثر بمیرم، اگر شهادت

نصیب من شود، دوست دارم مفقود الاثر باشم چون

قبر زهرا(سلام الله) علیها هم ناشناخته مانده است.»