شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

امداد غیبی



هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند
و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.
خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از
امداد غیبی در بیاورم.تا اینکه ﭘام به جبهه باز شد
و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم.
بچه ها از دستم ذله شده بودند. بس که هی از
 معجرات و امدادهای غیبی ﭘرسیده بودم.
 یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت:
 "" می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چی؟
"" با خوشحالی گفتم : "" خوب معلومه""
 نا غافل نمی دانم از کجا قابلمه ای
 در آورد و و محکم کرد تو سرم. تا چانه
رفتم تو قابلمه. سرم تو قابلمه ﮐﻴﭖ ﮐﻴﭖ شده بود.
آنها می خندیدند و من گریه می کردم.
ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای
انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر
باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود
آمدم که دیدم افتادم گوشه ای و دو
سه نفر به زور دارند قابلمه را از
سرم بیرون می کشند. لحظه ای بعد
قابلمه در آمدو نفس راحتی کشیدم.
 یکی از آنها گفت: ""ﭘسر عجب شانسی آوردی.
 تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند
 جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم
هم خورده! "" آنجا بود که فهمیدم امداد
غیبی یعنی چه ؟! 
منبع : کتاب رفاقت به سبک تانک/
 داوود امیریان/ ص 19 و
70