شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

هنر اسمان



حضور یک روحانی میان آن همه خانمهای آرایش کرده و مردان کراوات زده ؛

باید هم تعجب می کردند. لحن تحقیرآمیز منشی را که دید با صبوری گفت:

« نامه دارم، می توانم داخل بروم» - خیلی زود برو و برگرد. رئیس نامه

را که خواند با همان چشمان از حدقه درآمده گفت: - عجب! یـک روحــانـــی

می خــواهــد در آمــوزش و پــرورش رژیــم شـاهـنـشـاهی استــخــدام شود!

دو هفته بعد بود که اولین روحانی در رژیم پهلوی ، معلم آموزش و پرورش شد ...

خیلی ها آن روز دلــیل ایـــــن کار را نفـــهمـیــــدنــد ...

خــیــلـــی هــا ...   شهید محمد جواد باهنر

منبع : نقل از کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی

شهید احمدی روشن


نُه ماه رفت و آمد تا استخدامش کردند.

توی همین رفت و آمدها به سایت نطنز،

گاهی می آمد پیش ما. کنار خوابگاه خانه

اجاره کرده بودیم. یک شب تا ساعت دو با

مصطفی سر مسائل سیاسی روز بحث می کردم.

نمی دانم چطور شد که بحثمان کشید به هسته ای.

برایم عجیب بود که چرا مصطفی می خواهد

برود نطنز. آن وقت ها از صد نفر بچه ها،

یکی هم نمی رفت آنجا؛ نه پستی بود،

نه مقامی، نه حقوق بالایی. عوضش دوری بود

و غربت و سختی رفت و آمد. حتی حرفش بود

که اسرائیل می خواهد مراکز هسته ای مان

را بمباران کند. مصطفی آن شب گفت: "

می دونم راهی که دارم می رم،

ممکنه ختم به شهادت بشه."

روایت 34... یادگاران/ کتاب احمدی روشن