مدتی بود عراقیها بچههای ماراازپتروشیمی به رگبار میبستند.
جلوی نیروهای خودی
خاکریز و سنگری نبود تا رزمندگان اسلام
از آن استفاده کرده، دشمن را مورد هدف قرار
دهند.
مهندس آقاسیزاده نیز در مأموریت ارومیه بود.
وقتی از ارومیه بازگشت، به او
گفتند: یک ماه است میخواهیم
اینجا خاکریز بزنیم؛ اما کسی داوطلب نمیشود. صبح که
از
خواب برخاستیم، مهندس را ندیدیم. بعداً متوجه شدیم ایشان شبانه
راننده لودر را
بیدار کرده و به او گفته بود:
«حاضری با هم به بهشت برویم؟» راننده پاسخ داد:
«هر
چه شما بگویید» مهندس به او گفت: «دستگاه را روشن کن.
من روی بیل لودر مینشینم و
تو حرکت کن. اگر رفتیم،
با هم میرویم و اگر ماندیم، با هم میمانیم.»
راننده که
چنین شهامتی را از آقاسیزاده دید، گفت:
«من که از شما کمتر نیستم، چشم!» بعد شروع
به خاکریز زدن میکنند و موفق هم میشوند.
شهید آقاسی زاده
منبع : راوی: پدر شهید، ر.ک:
شهاب، ص 138 و 139
بسم السلام
ممنون از حضور و ابراز لطفتون.
... ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون.
درود و صلوات بر سَرداران بی ادعا ، چه آنان که رفتن و چه آنان که در بین ما هستند تا فراموش نکنیم استقلال و جمهوری اسلامی به چه قیمت و ارزشی بدستمان رسیده .
اگر اجازه بفرمائید ، شما را لینک نمایم.
اللهم عجل لولیک الفرج.