شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

حسین خرازی


همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است .

من هم اول که آمده بودم ، باورم نشده بود. حسین آمد ، نشست روبه رویش .

گفت « آزادت می کنم بری.» به من گفت « بهش بگو.» ترجمه کردم .

باز هم معلوم بود باورش نشده . حسین گفت

« بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن.

بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم.» خودش بلند شد دست های او را باز کرد.

افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با

زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.

  شهید حاج حسین خرازی

منبع : کتاب خرازی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد