اکبری
از کمک آرپی جی زن های من و از بچه های
شهرکرد بود. یک روز صبح که از خواب
بیدار شدم به من گفت:
«سلیمان می خواهم چیزی به تو بگویم ممکن است باور
نکنی».
من تا سی دقیقه ی دیگر در همین کانال شهید می شوم.
جوابش را ندادم، اما
خیلی مراقبش بودم. او دقیقاً
سی دقیقه بعد همراه مرتضی در همان قسمت کانال
بر اثر
اصابت خمپاره ی 60 به شهادت رسید.