شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

دست از سرم بردار من بابا ندارم

دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم


گیسو سپیدم احترامم را نگهدار

سیلی نزن من با کسی دعوا ندارم


باشد بزن، چشم عمو را دور دیدی

من هیچ کس را بین این صحرا ندارم


زیبایی دختر به گیسوی بلند است

مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم


این چند وقته از در و دیوار خوردم

دیگر برای ضربه هایت جا ندارم


تا گیسوانم را ز دستانت درآرم

غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم


گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد

خسته شدم میلی به این دنیا ندارم


گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم

گوشی برای گوشواره ها ندارم


شیرین زبان بودم صدایم را بریدند

آهنگ سابق را به هر آوا ندارم


در پیش پایم نان و خرما پرت کردند

کاری دگر با شام و شامی ها ندارم


با ضربۀ پا دنده هایم را شکستند

کی گفته من ارثیه از "زهرا" ندارم


نشناختم بابا تو را تغییر کردی

امشب دگر راهی به جز افشا ندارم



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 03:58 ب.ظ

پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟

پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟

پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟

پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟

پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
السلام علیک یا بنت الحسین علیه السلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد