سلام! وارث تنهای بی نشانی ها خدای
بیت غزل های آسمانی ها نیامدی و
کهن سال هایمان مردند شکسته ،
پیر و مریضند نوجوانی ها چقدر تهمت ناجور
بارمان کردند چقدر طعنه که : « دیوانه ها ، روانی ها!»
کسی برای نجات شما نمی آید کسی نمی رسد از پشت
ندبه خوانی ها مسیح آمدنی ! سوشیانت! ای موعود! تو هر
که هستی از آن سوی مهربانی ها بگو به حرف بیایند
مردگان سکوت زبان شوند و بگویند بی زبانی ها
هنوز پنجره ها باز می شوند و هنوز تهی ست کوچه
از آواز شادمانی ها و زرد می شود و دانه و
دانه می افتد کنار پنجره ها برگ شمعدانی ها...