یک آینه کوچک خریدیم،یک حلقه هزار تومانی و
یک انگشتر سه هزار تومانی به اصرار مادرشان،
و سراغ چیز دیگری نرفتیم و این شد خرید من!
اما ناصر هر کاری کردیم نیامد گفت:من
خریدی ندارم کت و شلوار که هیچ وقت نمی پوشم.
حلقه که دستم نمی کنم پس دیگر خریدی نداریم!!!
ولی ما دست بردار نبودیم،با برادرم رفتیم
برایش یک بلوز و شلوار و یک پلیور خریدم،
چیزهایی که میدانستم می پوشد!!!
شهید ناصر کاظمی
منبع : نیمه پنهان ماه7،ص37
-:¦:-- -- -:¦:----════════════════---:¦:- -- -:¦:-