عمه افطار به خرما میکرد
رطب حاصل بین الحرمین جرعه ای آب...به گریه میگفت به فدای لب عطشان حسین...!. سفره ای ساده...غم و بد حالی گریه ی عمه و بد احوالی سر افطار همیشه میگفت ؛ جای داداش حسینم خالی...!
۞۞۞ ۞۞۞ ۞۞۞ ۞۞۞ ۞۞۞