چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند.
یکیشان، براى تفریح; تیراندازى مى کرد توى آب. زین الدین سر رسید
و گفت «این تیرها، بیت الماله. حرومش نکنین.»
جواب داد «به شما چه؟» و با دست هُلش داد.
زین الدین که رفت،
صادقى آمد و پرسید «چى شده؟»
بعد گفت «مى دونى کى رو هُل دادى اخوى؟»
دویده بود دنبالش براى عذرخواهى که جوابش را داده بود:
«مهم نیس. من فقط امر به معروف کردم.
گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته.»