
به غیر من در این قفس پرنده پر نمیزند
به غیر پنجه های غم کسی به در نمیزند
ز نوبهار زندگی کسی خبر نمیدهد
نسیم صبح دم به این شکسته سر نمیزند
کجایی ای امید دل شکسته بی تو آیینه
اسیر آرزوی تو گلی به سر نمیزند
شکسته باوری ببین غریب بی نشان تو
سیاه سرمه را دگر به چشم تر نمیزند
اسیر و پر شکسته ام بیا ببین چه خسته ام
جدا زتو در این قفس به مرگ دل نشسته ام
چو بوته ی شقایقم گل همیشه عاشقم
شکسته زیر بار غم در آخرین دقایقم
پرنده ای غریبه ام که بی تو پر نمیزند
رهی دگر نمیرود دری دگر نمیزند
برای خاطر خدا عزیز من بیا بیا
بیا و پر ترانه کن سکوت سرد خانه را