دستهای کوچکش را دور پاهای پدر حلقه کرد،ولی نتواست!
با خود گفت:حتما چند سال بعد می توانم...
بیست سال بعد....
توانست پدر را بلند کند.
پدر سبک بود.
به سبکی یک تکه پلاک و چند تکه استخوان...